این نوشتار بر آن است که میتوان روش ارایه شده در قرآن را برای تحقیق و پژوهش در برخی از علوم استخراج کرد. همچنین تلاش شده به برخی از مبانی روش قرآن در پژوهشهای علوم تجربی پرداخته شود. ابتنای علوم تجربی بر بینش توحیدی، تکامل تدریجی شناخت علمی بشر و به کارگیری روش استقرایی در کشف پدیدهها که شامل مشاهده، آزمایش و فرضیهسازی میشود، از مبانی مورد بررسی در این نوشتار است.
دانشمندان مسلمان نیز در قرون و دوران شکوفایی پیشرفت تمدن اسلامی از روش قرآن متأثر شده اند و از روش مشاهده، آزمایش و فرضیهسازی استفاده کرده اند که نتیجه آن رشد علمی برخی از علوم بود. در این نوشتار علومی مانند ستاره شناسی، نورشناسی و شیمی مورد اشاره قرار گرفته که دانشمندان مسلمان با تأثیرپذیری از روش قرآن به بالندگی روزافزون آن کمک کردند.
قرآن، علم، علوم تجربی، روش.
پیوندی استوار میان علم و روش وجود دارد؛ به گونهای که برخورد روشمند با علم، مبنای کشف علم است وگرنه علم پیشرفت واقعی خود را نخواهد داشت.
شاید یکی از دلایل پیشرفت غربیان پس از قرون وسطی توجه روشی به علوم باشد؛ همان چیزی که اندیشمندان مسلمان در قرون طلایی تمدن اسلامی به کار گرفتند. از اینرو، پرداختن به موضوع روششناسي قرآن در علوم تجربی و در میان دانشمندان مسلمان و توجه به پیشینه آن اهمیت ویژهای دارد. در این نوشتار سعی شده مبانی روششناختی قرآن در علومی تجربی مورد مطالعه قرار گیرد و نمونهها و مصادیق کاربردی آن در میان دانشمندان اسلامی مورد بررسی قرار گیرد.
قرآن کریم در آیات متعددی به عالم تکوین اشاره کرده، مخاطبانش را به تفکر و تدبر در آن تشویق میکند. ويژگي آيات مربوط به جهان هستي آن است كه با توصيف حوادث شروع ميشود و با توصيه به تفكر، تدبر و عبرتآموزي پايان مييابد: «وَهُوَ الَّذي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فيها رَواسِيَ وَأَنْهاراً وَمِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (رعد/3)؛ «و او كسی است كه زمين را گسترانيد؛ و در آن [كوههای] استوار و جویها قرار دارد؛ و از همه محصولات در آن يك جفت دوتايی قرار داد؛ روز را به شب میپوشاند؛ قطعاً در آن[ها] نشانههايی است برای گروهی كه تفكّر میكنند».
بر همين اساس، قرآن کریم خط مشي علوم طبيعي را براساس پيوستگي قوانين و نظم علميشان ترسيم كرده و توجه انسان را به علل و اسباب اشياء معطوف ساخته و شرايط علمي و عقلي را براي او فراهم نموده است تا به جستوجو و كشف حقايق هستي كه آثار و نشانههاي خداست، برانگيخته شود: «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» (عنكبوت/ 20)؛ «بگو: در زمين گردش كنيد و بنگريد كه چگونه (خدا) آفرينش را آغاز كرد»؛«وَتَصْريفِ الرِّياحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (بقره/164)؛ «و (همچنين در) دگرگونی بادها و ابرهايی كه ميان آسمان و زمين مسخّر است، نشانههايی هست، برای گروهی كه خردورزی میكنند.» اين آيات و نمونههای مشابه آن (جاثیه/3ـ5) به علوم طبيعي مختلفي نظير ستارهشناسي، زمينشناسي، زيستشناسي، هواشناسي اشاره ميكند. با تأمل در آنها در مييابيم كه چگونه خداوند سخن را به صاحبان ايمان و يقين و سپس به كساني كه ميانديشند، معطوف میسازد و حتي آشكارا علوم طبيعي را با خشيت دانشمندان مرتبط مینماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَمِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَغَرابيبُ سُودٌ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ» (فاطر/28ـ27)؛ «آيا نظر نكردهای كه خدا از آسمان آبی فرو فرستاد. به وسيله آن محصولاتی كه رنگهايش متفاوت است (از زمين) خارج ساختيم و از كوهها راهها (و رگهها)ی سپيد و سرخ كه رنگهايش متفاوت است و سياه سياه (آفريديم)؟! و از مردم و جنبندگان و دامها (انواعی هستند) كه رنگهايشان همانگونه متفاوت است. از ميان بندگان خدا، فقط دانشوران از او هراس دارند؛ [چرا] كه خدا شكستناپذيری بسيار آمرزنده است».
با چنین نگاهی دانشمندان از آفرينش متقن خداوند پند و عبرت ميگيرند؛ زيرا هرچه دانش و علمشان زياد ميشود، در مييابند كه در وراي نظام هستي قدرت والاي خداوند است كه از آن حمايت و حفاظت ميكند، لذا خشيت و پيرويشان در مقابل احكام و اوامر او افزايش مييابد و به همان ميزان كه تفكر و تدبرشان در آفرينش بيشتر باشد، خشيتشان در مقابل خداوند بيشتر میشود؛ چون قوانين و سنتهای متقن جهان هستي آنها را وادار به سجده در برابر آفريدگار جهان ميكند.
قرآن همچنین مطالعه در علوم طبيعي را از لوازم و پيامدهاي جانشيني در زمين ميداند؛ زيرا علمي كه خداوند براي اولين بار به آدم آموخت علم اشياء و موجودات بود. اين همان چيزي است كه در قرن معاصر به «علم جديد» (Science) نامگذاري شده و به واسطه آن آدم از ملائكه و ديگر مخلوقات برتر است (ندوی، بین علم، آدم وعلمالحدیث، 9). خداوند متعال ميفرمايد: «وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/30ـ31)؛ «(و ياد كن) هنگامی را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقيقت من در زمين، جانشينی [/ نمايندهای] قرار میدهم. (فرشتگان) گفتند: آيا در آن كسی را قرار میدهی كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالی كه ما به ستايش تو تنزيه میگوييم و تو را پاك میشماريم. (پروردگار) گفت: در واقع من آنچه را كه [شما] نمیدانيد، میدانم. و [خدا] همه نامها را به آدم آموخت»؛ يعني اسم هر چيزي را اعم از مادي و معنوي، به او آموخت و نام اشياء برهمين اساس مشخص شد (طبری، جامعالبیان، 465؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/131). پس سرآغاز آفرينش، علم «اسماء» بوده كه خداوند صفات و ويژگيهاي آنها را به آدم آموخت و طبيعت و خواصشان را به او الهام كرد (عشری، تفسیر الآیات الکونیه، 7). اگر امروز علم جديد درباره ويژگيهاي اشياء، خصوصيات و كارايي آنها مطالعه و تحقيق ميكند، قرآن نيز از آنها با تعبير شگفتآور «اسماء» ياد كرده است كه مشتمل است بر علم فيزيك، شيمي، زيستشناسي، زمينشناسي، ستارهشناسي و ديگر علوم طبيعي كه داير مدار اشيای مادي و ويژگيها و خواص آنها ميباشند. در برخی از روایات نیز منظور از اسماء در این آیه به تمام صنعتها تفسیر شده است (طبرسی، مجمع البیان، 1/180). بنابراین، فهم كامل «اسماء» بدون شناخت علوم جديد غيرممكن است؛ زيرا در علم جديد در مورد اشيا و ماهيت و طبيعت پديدهاي هستي تحقيق و بررسي میشود. از طرف دیگر، لازمة ارتباط اسماء با جانشيني خدا، شناخت و فهم كامل آن اسماست تا انسان بتواند با آنها تعامل داشته باشد؛ چه آن اسماء حيوانات و گياهان باشند و چه اجسام طبيعي و مصنوعي، اين مطلب از زمان آدم بوده و تا قيامت ادامه خواهد داشت (دسوقی، استخلاف الانسان فی الارض، 7).
بنابراين بعيد است كه علم اسماء به معارف دينيِ صِرف اختصاص داشته باشد؛ زيرا اگر چنين بود ملائكه در شناخت اسماء شايستهتر از انسان بودند، به ویژه اينكه خود ملائكه نيز از جانشيني انسان كه لازمهاش ارتباط علم با زمين است، تعجب كردند (همان، 8).
پس شرط جانشيني در زمين، شناخت موجودات زميني، ويژگيها و آثار آنهاست. ولي لازم نيست كه اين اسماء در زمان واحد كشف شوند. اين توانايي علمي براي همه افراد بشر مهياست و لازم نيست كه انسان از همان آغاز تمام اسماء را بشناسد و همين قدر كه با پژوهش و استدلال در جزئيات جهان هستي اشيا را بشناسد و برخوردش با هستي ايجابي باشد، در اثبات اين توانايي كافي است (رشید رضا، تفسیر المنار، 262).
تکامل شناخت علمي از مسلمّات قرآن است؛ چون حقايق خود به خود كشف نميشوند و عقل انسان نيز به طور ناگهاني به آنها پي نميبرد، بلكه منوط به گذشت زمان و پيگيري مطالعات پي در پي است تا بشر بتواند سنن و قوانين موجود در آفرينش را كشف كند: «وَلَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ» (لقمان/ 27)؛ «و اگر (برفرض) هر درختی كه در زمين است قلم شود، درحالی كه دريا (مركب شود و) بعد از آن، هفت دريا به كمكش آيد، (آفريدهها و) كلمات خدا پايان نمیيابد. به راستی كه خدا شكستناپذيری فرزانه است». پس همه از منبع علم الهي به تدريج بهره ميبرند، در نتيجه علم بهره گیرنده از اين منبع، نسبي است؛ لذا این نسبیت در كشف حقايق اشياء و ويژگيهاي كمي و كيفي اهميت دارد. آیات ذیل به این امر اشاره دارد: «وَما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/85)؛ «و از دانش، جز اندكی، به شما داده نشده است.»، «وَقُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً» (طه/114)؛ «و بگو: پروردگارا! مرا دانش افزای.» و «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذي عِلْمٍ عَليمٌ» (يوسف/76)؛ «رتبههای هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم) بالا میبريم؛ و برتر از هر دانشمندی، دانايی است».
منظور نسبيت مورد نظر قرآن تفاوت انسانها در شناخت است؛ لذا ممكن است فردي مطلبي را بفهمد كه ديگري آن را درك نميكند؛ از اينرو، دست نيافتن بشر به چيزي، دليل بر نبودن آن نيست، زيرا ممكن است در آينده كشف شود.
منظور از عينيتگرايي در مطالعات روششناسي، نبودن عوامل جانبدارانه و تأثير نپذيرفتن از انگيزهها، عرف و جايگاههاي اجتماعي است. منطق قرآن اين جهتگيري را دربارة عينيتگرايي تأييد ميكند. حقيقت آن است كه اسلام و فطرت سالم، از پژوهشگر ميخواهد به خاطر خدا به حق گواهي دهد؛ هر چند اين گواهي علیه خودش يا نزديكترين اطرافيانش باشد؛ يعني در راه حق از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاي نهراسد. اين امر در اين آيه از ما طلبیده شده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلی أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» (نساء/135)؛ «ای كسانی كه ايمان آوردهايد! بر پادارندگان دادگری باشيد؛ [و] برای خدا گواهی دهيد، و گر چه (اين گواهی) به زيان خودتان، يا پدر و مادر و نزديكان (شما) باشد. اگر (يكی از آنها) توانگر يا نيازمند باشد، پس (در گواهی شما تأثير نگذارد، چرا كه) خدا سزاوارتر به (حمايت از) آن دو است. و از هوی [و هوس] پيروی نكنيد؛ كه منحرف میشويد و اگر (حق را) تحريف كنيد، يا (از آن) روی گردانيد، پس در حقيقت خدا به آنچه انجام میدهيد آگاه است».
لذا بر مسلمان است كه در موضوعات و قضاياي علمي نيز با گواهيدادن به حق، جهتگيري مناسبي داشته باشد و هنگامي كه حق برايش آشكار شد، به آن عمل كند. باطل را بشناسد، نقد كند و اشتباهش را اثبات كند. البته قرآن دوري پژوهشگر را از ارزشها و مباني ديني (موضعگيري سلبي) نفي ميكند؛ زيرا دوري مطلوب قرآن آن است كه انسان از شهوت و بيبند و باري پرهيز كند، ولي دوري از عقيده، اخلاق و ارزشها امري مردود و ناپسند میداند. این ویژگی در موضوع عينيتگرايي، تمایز ديدگاه قرآن را از انديشة غربي آشکار میسازد؛ زيرا انديشة غربي تنها به دنبال شناخت علمي حقيقت است، اگر چه به نابودي همة ارزشها بينجامد، در حال که قرآن خواهان شناخت علمي حقيقت همراه با پايبندي به عقيده و اخلاق است.
استقراء (induction) روشی است که در آن ذهن از قضایای جزیی به قضایای کلی میرسد؛ به عبارت دیگر، فرآيندي است كه به واسطة آن نظريه هايي شكل ميگيرد كه علت حقايق و واقعيتهاي جهان را بيان ميكند. در علوم تجربي و طبيعي، كشف رابطة بين پديدهها از طريق بررسي جزئيات اين جهان، یعنی استقراء صورت ميپذيرد. اين بررسي يا به واسطة مشاهده است يا به واسطه پيادهكردن فرضيهها و آزمايش؛ از اينرو روش استقرايي متشکل از سه جزء است: 1. مشاهده؛ 2. آزمايش و 3. فرضية علمي و ائبات درستي آن.
حواس، ابزار شناخت رخدادهاي جهان طبيعي است. پس آنچه از طبيعت ميشناسيم، از طريق حواس است: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لاتَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل/78)؛ «و خدا شما را از شكمهای مادرانتان بيرون آورد در حالیكه هيچ چيزی نمیدانستيد و برای شما، گوش و چشمها و دلها [ی سوزان] قرار داد تا شايد شما سپاسگزاری كنيد».
شناخت جهان خارج از طريق چشم، گوش و دل به دست ميآيد؛ بنابراين حواس، حلقة واسطه بين انسان و محيط خارج است و نبود يكي از این دو ـ حواس و محيط خارج ـ باعث ميشود تا هر كدام ارزش خود را از دست بدهد. از اینرو، خداوند پس از آفرينش انسان اوليه، حواس را به او بخشيد؛ حواسي كه ابزاري براي پژوهش باشد تا از طریق آن عوامل اصلي يك پژوهش علمي فراهم گردد: «وَهُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ» (مؤمِنون/78)؛ «و او كسی است كه برای شما گوش و چشمها و دلهای [سوزان] پديد آورد، چه اندك سپاسگزاری میكنيد».
تأكيد زياد قرآن بر دو حس شنوايي و بينايي بدين دليل است كه آن دو از مهمترين ابزارهاي شناخت علمياند و گرنه خداوند به سایر حواس نیز اشاره کرده است. (ر.ک: یوسف / 94؛ اعراف / 22؛ انعام / 7)
در قرآن آیات بسیاری به مشاهده و حس بينايي اشاره دارد، مانند آیه: «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» (يونس/101)؛ «(ای پيامبر) بگو: بنگريد در آسمانها و زمين چه چيزی است؟» اين نگاهي كه خداوند از ما ميخواهد، نگاهي است كه با مشاهده عيني يك پژوهشگر به اشيايي كه مورد توجه قرار داده، به دست ميآيد. اين همان موضوعي است كه آيه با امر به نگاه و تفكر در آسمانها و زمين و با امر به پاسخ دادن به اين سؤال كه «چه چيزي در آسمانها و زمين است؟» توجه ما را به آن جلب كرده است. البته عقل هنگام مشاهده بايد اجزاي پراكنده را در ذهن، منظم و مرتب كند: «يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ» (نور / 44)؛ «خدا شب و روز را دگرگون میسازد؛ يقيناً در اين (دگرگونی) برای صاحبان بينش عبرتی است.»
در واقع، مشاهده دقيق تنها ديدن يك شيء نيست، بلكه امري فراتر از يك نگاه است؛ چون مشاهده شامل يك فرآيند ذهني نيز ميشود. خداوند در اين آيه به ديدن بدون تفكر و تأمل اشاره ندارد، بلكه ترکیب «اولي الابصار» تداعيگر آن است كه ديدن پديده جابجايي شب و روز بايد همراه با تأمل و تفكر باشد تا مايه عبرت واقع شود.
اگرچه پژوهشگر در مرحله مشاهده در برابر طبيعت تسليم و ساكت است، اما آزمايش سؤالي است كه پژوهشگر در مورد طبيعت مطرح ميكند تا پاسخ آن را بيابد. پس، از نظر علمي مشاهده و آزمايش با يكديگر تعامل و ارتباط دارند؛ در نتيجه، پژوهشگر ابتدا مشاهده و بعد آزمايش ميكند، سپس به نتيجه آزمايش دست مييابد. در حقيقت، آزمايش چيزي جز يك مشاهدة علتجو نيست؛ زيرا آزمايشگر ميانديشد، مقايسه ميكند و سپس ميكوشد تا شرايطي متناسب با هدفش را ـ كه همان كشف حقايق علمي است ـ ايجاد كند.
بدينسان پژوهشگر با بررسي پديدهها، به حقايق علمي دست مييابد؛ امري كه تنها با به كارگيري حس و عقل به دست ميآيد؛ زيرا عقل استدلال و حس، مشاهده ميكند؛ به عبارت ديگر، حس تنها اموري را درك ميكند كه محسوس باشند، اما آنچه همه اين امور را ذيل حكم واحدي جمع ميكند، عقل است که این کار را از طريق حس و تكرار آزمايشهاي متعدد به سامان میرساند؛ زيرا در مسير تحصيل و كشف علم، نميتوان به يك آزمايش بسنده كرد، بلكه بايد آزمايش را در دفعات مختلف تكرار كرد تا از اين مسير، عقل بتواند به ميزان بالايي از معلومات درباره يك پديده دست يابد و علتي را كه باعث شده پديده تكرار شود، بشناسد؛ بنابراين، آزمايش چيزي نيست. جز تجزيه مجموعهاي از قوانين به عوامل اوليه، تركيبات و اجزاي اصلي آن که اين مهم تنها از مسير پرسش از طبيعت به دست ميآيد: «الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَهُوَ حَسيرٌ» (ملک/3ـ4)؛ «(همان) كسی كه هفت آسمان را طبقهبندی شده آفريد. هيچ تفاوتی (تناقض گونه) در آفرينش (خدای) گستردهمهر نمیبينی. پس ديده را برگردان. آيا هيچ شكافی میبينی؟! سپس دوباره ديده را برگردان تا ديده، خسته (و خوار) به سوی تو بازگردد، در حالی كه آن وامانده است».
«در واقع، سؤال از چگونگي، بعد از مرحله مشاهده اوليه اتفاق میافتد و پژوهشگر نبايد به ديدن و مشاهده اكتفا كند، بلكه لازم است با بررسيِ (آزمايش) پديده مورد نظر و تأمل در آن و تكرار، راه را براي رسيدن به فرضيه علمي باز نماید. ملاحظه میشود که اين آيه به مرحله بعد از مشاهده اشاره دارد.
فرضيه علمي در استقراء بعد از مشاهده و آزمايش ارایه ميشود؛ زيرا مشاهده پديدهها و انجام آزمايشهاي متعدد بر روي آنها به تنهايي ناقصاند و ارزشي ندارند مگر آنكه به كشف رابطههاي ثابت و هميشگي بين آنها و كشف قوانين عمومي كه پديدهها را تفسير ميكند، بينجامد. پس فرضيه چيزي جز يك نوآوري يا تفسيري حدسي از پديدههايي كه قبلاً مشاهده شدهاند، نيست و تا هنگامي كه آزمايشها، درستي فرضيه را ثابت نكردهاند، اين فرضيه چيزي جز حدس و گمان نیست.
در برخی از آيات قرآن پس از مرحله مشاهده و بررسي از ما مي خواهد كه فرضيهاي نيز ارایه كنيم و ببينيم آيا فرضيه ما درست است يا نه؟ مانند: «أَفَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ... أَفَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ... أَفَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لاتَشْكُرُونَ أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ» (واقعه/58 ـ72)؛ «و آيا آنچه را از منی میريزيد، ملاحظه كردهايد؟! آيا شما آن را آفريديد يا ما آفرينندهايم؟!... و آيا آنچه را كِشت میكنيد، ملاحظه كردهايد؟! آيا شما آن را زراعت میكنيد يا ما زراعت كنندهايم؟!... و آيا به آبی كه مینوشيد، نظر كردهايد؟! آيا شما آن را از ابرها فروفرستادهايد يا ما فروفرستندهايم؟!... و آيا به آتشی كه میافروزيد، نظر كردهايد؟! آيا شما درختش را پديد آوردهايد يا ما پديد آورندهايم؟!».
اين سنن و سنتهاي مشابهي كه در قرآن مطرح شده، به طور مداوم و پيوسته از جانب خدای متعال در عالم هستي جريان دارند؛ بنابراين، دانشمندان اين قوانين را ايجاد نميكنند، بلكه تنها نظارهگر آنها هستند و آنگاه براي آنها بر مبناي قوانين گذشته و مشاهدات جديدشان، فرضيهاي را مطرح ميسازند و سپس همه آنها را در قالب يك نظريه يا قانوني علمي ارایه ميكنند.
دانشمندان مسلمان در روشتجربی خود تأثیر زیادی از قرآن پذیرفتهاند. اینان ضمن درك اهميت روششناسي دريافتند كه روش، علوم گوناگون را از يكديگر متمايز ميسازد و تا زماني كه علوم چارچوبي روشمند داشته باشند، پيشرفت خواهند كرد. زماني كه دانشمندان مسلمان به روش تجربي آگاه شدند، روشهاي جدلي بينتيجه را رها كردند؛ روشهايي كه قبل از آنها از سوی ارسطو و ديگران تا مدت زمان طولاني متداول بود و ده قرن تمام در تاريخ مسيحيت تداوم داشت (عبده، الاسلام والنصرانیه مع العلم والمدینه، 84). آري، دانشمندان مسلمان در كشف روش تجربي و شكلدهي آن ـ كه برگرفته از اصول اسلامي بود ـ از يونان و اروپا پيشي گرفتند؛ زيرا يونانيان تنها از منطق صوري آگاهي داشتند كه در اين منطق تنها نتايجي به دست ميآيد كه با مقدمات هماهنگ باشد؛ در نتيجه، به علم جديد دست نمييافتند. در حقیقت، فلاسفة یونان جز در موارد بسيار نادر، روش تجربي را به كار نميبستند. اين مطلب بر اساس سخن فارنتن است كه ميگويد: «يونانيان هيچ روشي تجربي نداشتند، بلكه تنها انسانهايي پر تجربه بودند» (فارنتن، العلم الاغریقی، 2/29).
در خصوص اروپاييان نيز گفتهاند كه «بيكن» اولين شخصي بود كه آزمايش و مشاهده را مبنايي براي علوم جديد قرار داد، اما اين سخن را از سوی مسلمانان رد شده است. گوستاو لوبون ميگويد: «عربها ميگويند بيازماي، ببين و بينديش تا به معرفت دستيابي، اما اروپائيان ميگويند: بخوان و درس استاد را تكرار كن تا عالم و دانشمند شوي» (همان)؛ از اينرو، ميتوانيم بگوييم مسلمانان زودتر از غربيان روش تجربي را اختراع كردند و در پژوهشهاي علميشان به كار بستند. در نتيجه، پيش از ديگران علوم طبيعي را پديد آوردند و مباني آن را پايهريزي كردند (طویل، العرب و العلم فی عصر الذهبی،32). در ادامه به نمونههاي كاربردي اين روش در سه علم مختلف اشاره ميكنيم:
اولين عاملي كه توجه مسلمانان را به پيدايش علم ستارهشناسي جلب كرد، آيات قرآن بود (جعفری، مسلمانان در بستر تاریخ، 199). آيات قرآن انسان را به مشاهده، انديشه، تحقيق و تفكر در جهان هستي دعوت ميكند تا از آفرينش خداوند پند و اندرز بگيرند: «قُلِ انْظُرُوا ماذا فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ... » (يونس/101)؛ «(ای پيامبر) بگو: بنگريد در آسمانها و زمين چه چيزی است؟» و «تَبارَكَ الَّذي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فيها سِراجاً وَقَمَراً مُنيراً» (فرقان/61)؛ «خجسته (و پايدار) است آن (خدايی) كه در آسمان برجهايی قرار داد؛ و در آن، چراغ (/ خورشيد) و ماهی روشنی بخش قرار داد».
اين آيات و آيات ديگري كه به بررسي اين علم ميپردازند، اهميت پژوهش در اين علم و عنايت به آن را آشكار ميسازد. دعوت قرآن به تدبر در اين علم آشكار ميسازد كه قبل از هر چيز، نخستين خاستگاه رويكرد علمي مسلمانان، قرآن بوده است. البته نياز علمي مسلمانان نيز باعث شد تا آنان به اين علم توجه كنند؛ مثلاً نماز گزاردن مسلمانان به سوي قبله مستلزم شناخت جهت قبله بود. يا نماز آيات كه در هنگام ماهگرفتگي و خورشيدگرفتگي خوانده ميشد، به آگاهي از حركت خورشيد و ماه نياز داشت. همچنين استفاده از جدولهاي دقيق نجومي و آگاهي از هلال ماه رمضان و شناخت احكام دين مانند روزه، آنان را به شناخت علم تشويق ميكرد.
اين جنبش علمي در ستارهشناسي از زمان گسترش اسلام در ميان اعراب آغاز و روز به روز تقويت شد. اعراب مسلمان اولين كساني بودند كه حرفة طالع شناسي را كه بر پايه وهم و خيال بود، باطل و بياعتبار دانستند و به علم ستارهشناسي روي آوردند كه بر پايه رصد، مشاهده، آزمايش و به دنبال كشف حقايق بود (فروغ، عبقریة العرب فی العلم والفلسفه، 52). همه اين ويژگيها از آگاهي مسلمانان به روش سرچشمه ميگيرد؛ روش و
رويكردي كه باعث شد مسلمانان قبل از هر چيزي عنايت ويژهاي به علوم و دانشهاي دقيق داشته باشند.
از ميان مشهورترين دانشمندان اين حوزه به ذكر «بتاني» (858 ـ 929م) ميپردازيم. اثر مشهور نجومی وی «الزیج الصابی» نام دارد. این کتاب به لاتین برگردان شده و تا رنسانس یکی از کتب اساسی نجوم در مغرب زمین بوده است (بیرشک، زندگینامه علمی دانشوران، ذیل بتانی). بتاني در مقدمه كتاب خود مراحل پژوهش و شيوه تحقيقش را به طور خلاصه بيان كرده كه برخی از آنها عبارت است از: نگاه و انديشه، عينيتگرايي و استواري دانش بر پاية توحيد.
در ادامه به تفصيل روش بتاني را بررسي ميكنيم:
بتاني در روش خود بر ارتباط بين نگاه و انديشه، بسيار تأكيد ميورزد و ميگويد: «هنگامي كه به طور مداوم در آن مينگرم و پيوسته بدان ميانديشم...» (بتانی، الزیج الصابی، 7). از سخن او در مییابیم که نگاه دانشمند بايد نگاهي علمي و همراه با تأمل باشد تا كشف پديدهها، تغييرات و نتايج ميسر گردد. در این صورت پژوهشگر میتواند حركتي فكري را آغاز كند كه از رهگذر آن بتواند بين قوانين جزئي پيوند داده، نظريه يا فرضيهاي بنيان نهد، به گونهاي كه بيشتر قوانين را به قانون واحدي برگرداند.
بتاني ميگويد: «من هرگاه به اين علم بيشتر مینگرم و بيشتر در آن میانديشم، بیشتر به اصلاح اين علم و احكام آن ميپردازم. اين مسايل عبارتاند از: اختلاف ميان كتابهايي كه درباره حركت ستارگان نوشته شده، نادرستي برخي از آثار بنيادين پديد آورندگان و نيز اشتباه آثار مبتني بر آنها» (همان).
اين ديدگاه بتاني به ما ميفهماند كه وي تمام نظريات گذشتگان را بدون تحريف و يا تغييري بيان ميكند و پس از آگاهي، تفكر، تحليل و كسب مهارت در آن علم، موضعي انتقادي در برابر آنها در پيش ميگيرد؛ به عبارت ديگر، يافتههاي خود را به صورت مرتب مورد ارزيابي و آزمايش قرار ميدهد و فرضيههاي گوناگون مطرح ميسازد تا ميزان درستي و نادرستي نظريهاش آشكار شود. از اينرو، وی نسبت به گذشته عينيتگراست؛ يعني نه بدون نقد و ارزيابي نظريهاي را ميپذيرد و نه بدون علم و آگاهي نظريهاي را رد ميكند، بلكه در بررسيهايش از حواس، عقل و مشاهده استفاده ميكند تا درست را از نادرست تشخيص دهد. بر همين اساس، توانست به بسياري از نظريههاي صحيح ستارهشناسي دست يابد.
بتاني براي اثبات وجود خدا و بيان عظمت او علم ستارهشناسي را بر عقيدة توحيدي استوار ميسازد. وي ميگويد: «از اينرو هر كس نيك بنگرد و پيوسته دربارة آن بينديشد، به توحيد عقيدهمند ميشود و به عمق عظمت خدا و گسترگي حكمت او و قدرت زياد و آفرينش زيبايش پي ميبرد.» (همان، 6)؛ به عبارت ديگر، بتاني به اين نكته اشاره ميكند كه علم ستارهشناسي وجود خداوند را اثبات ميكند و به بيان بزرگي آفريننده ميپردازد. سپس با ذكر آيههايي به اين علم استدلال ميكند مانند آیه: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (آل عمران/190)؛ «قطعاً در آفرينش آسمانها و زمين و پی در پی آمدن شب و روز، نشانههايی برای خردمندان است.» و آیه «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» (رحمن/ 5)؛ «خورشيد و ماه، حساب شده (در حركت)اند.» وی سپس میگويد: «مجال آن نيست كه در اينجا به توصيف بسياري از آيات قرآن بپردازيم و به آنها استشهاد نماييم» (همان، 7).
در نورشناسی دانشمندان مسلمان مقامی بس ارجمند دارند. آنها بنیان نورشناسی قدیم را که متکی بر کتاب مناظر اقلیدوس و آثار بطلمیوس بود، دگرگون کردند و به صورت علم منظم و مشخصی درآوردند. ابنهیثم (354 ـ 430ق) دانشمند بزرگ این حوزه است که در آثار لاتینی به آلهازن مشهور است. خاورشناسان اروپایی به پژوهشهای گستردهای در آثار او پرداخته و با ابراز شگفتی بسیار، تواناییهای این دانشمند نوآور را تحسین کردهاند (دائرةالمعارف بزرگ اسلام، ذیل ابن هیثم). ابن هيثم نيز مانند ديگر دانشمندان مسلمان در اصول، روشي نظري را در پيش گرفت و سپس از اين طريق به نمونههاي كاربردي علم نور روي آورد. دليل اين مطلب آن است كه او واژة «آزمايش» را ذكر ميكند كه همانگونه که گفته شد، شيوهاي عقلي براي كشف علت است (عبداللطیف، التفکیر المنطقی، 91).
پژوهشهايي كه ابنهيثم به آنها دست يافته، الهامبخش «راجر بيكن» در آزمايشهايش و نیز الهامبخش كپلر و ديگر دانشمندان غرب در ساخت ميكروسكوپ و تلسكوپ بود. او اولين كسي بود كه توصيف دقيقي از خود چشم، عدسيها و نگاه با هر دو چشم ارائه كرد (همان). اين يافته هاي ابن هيثم از راه كاربرد روش علمي در علوم طبيعي به دست آمده است. با اين روش، علوم طبيعي به دست اين دانشمند به تحقيقاتي عملي تبديل شد كه بر روش استقرايي متكي بود. برخی از عناصر روششناسي ابن هيثم عبارتاند از: 1ـ مشاهده، 2ـ آزمايش و 3ـ قياس.
از آنجا كه مشاهده بر پايه بررسي مسائل جزيي هستي از طريق ديدن استوار است، ابن هيثم نيز بر اين مسأله تأكيد ميورزد و ميگويد: «پژوهشمان را با استقرای موجودات و بررسي شرايط آنها و تشخيص ويژگيهاي جزیي آغاز ميكنيم» (فارسی، تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر، 1/57).
وی همچنين تأكيد ميورزد كه اگر در چگونگي و كيفيت اشيای نوراني نگاه كنيم، درمييابيم كه آن مقدار از آنها بر ما آشكار ميشود كه بين ديدگان ما و آن شيء، جسم متراكم وجود نداشته باشد تا آن شيء را بر ما پنهان سازد. اگر اين مانع قسمتي از آن شيء نوراني را از ما مخفي كند، همان قسمت ديده نميشود و بقيه آن را ميتوانيم ببينيم. ما با استقرا در مييابيم كه دو شيء كه با چشم ديده ميشوند و يكي كل يا بخشي از ديگري را ميپوشاند، اگر فاصلة آنها از چشم بسيار دور باشد، هر دو يك شيء ديده ميشوند و جداگانه قابل تشخيص نيستند و اگر شیئ كروي شكل نباشد و از چشم دور باشد، هر چه فاصلهشان تغيير يابد، به تناسب اين اختلاف فاصله، تصوير شيء در چشم نيز تغيير خواهد يافت (ابن هیثم، رسالة فی ضوء القمر، 5).
از آنچه كه بيان شد، آشكار ميشود كه ابن هيثم در مشاهدهاش تنها بر حواس تكيه نميكرد، بلكه عقل را هم در آن وارد ميساخت و حتي مشاهدهاش هدف دار بود؛ زيرا اين مشاهده، پديدهها را با اين منظور در نظر ميگرفت كه به نظريه يا قانوني براي تفسير اين پديدهها دست يابد.
ابن هيثم از آزمايش با واژه اعتبار ياد ميكند و فردي را هم كه آزمايش ميكند، «معتبر» (اعتباركننده) ميخواند و توضيح دادن و اثبات به وسيلة آزمايش را جداي از اثبات به وسيلة قياس ميداند (نظیف، بحوثة وکشوفة البصریه، 1/47). بنابراين ميبينيم هنگامي كه دربارة ابعاد يك جسم بحث ميكند، ميگويد ابعاد اشياء به ميزان نورشان متفاوت است، بنابراين هر چه نور يك شيء بيشتر باشد، ابعاد بيشتري از آن آشكار ميشود و اگر جسمي نور كمتري داشته باشد، به همان ميزان ابعاد كمتري از آن بر ما آشكار ميشود. وی سپس اين امر را با آزمايش نيز ثابت مي كند و ميگويد: اين مطلب درباره آتش و يك جسم فروزان كاملاً آشكار ميشود؛ در نظر بگيريم، در تاريكي شب آتشي شعلهور است كه در اطراف آن افرادي با اندازههاي يكسان ايستادهاند و از آتش نور ميگيرند، فردي در تاريكي به سوي آتش حركت ميكند، كاملاً واضح است كه او پيش از ديدن اشخاص اطراف آتش، آتش را ميبيند و هرچه نزديكتر ميشود افرادي را كه به آتش نزديكترند هم ميبيند. با وجود آنكه اندازة آنها مساوي است. دليل اين مطلب هم آن است كه نور آتش از نور آنها، و نور افراد نزديكتر نيز از نور افراد دورتر بيشتر است. همچنين يك جسم زير نور خورشيد در فاصلهاي معين ديده ميشود، در حاليكه در تاريكي از همان فاصله ديده نميشود. (فارسی، تنقیح المناظر لذوی الابصار والبصائر، 1/62)
ابن هيثم در پژوهشهاي علمياش از قياس براي كشف نتايجي كه از طريق آزمايش به دست آمده بود، بهره ميجست؛ بدين صورت كه پس از اثبات اصول اوليه به وسيلة آزمايش، قضيههايي را به وسيله قياس از آن اصول استنباط ميكرد. او اين شيوه را در مورد بسياري از پديدههاي علم نور به كار بست. يكي از موضوعاتي كه او با آزمايش كشف كرد، اين بود كه نور در يك جسم شفاف تنها به صورت خطوطي مستقيم منتشر ميشود؛ بنابراين، او از اين انتشار نور به صورت خطوط مستقيم، قانون فراگير و عامي را استنباط كرد و از همين قانون، مسائلي مانند شرايط تاريكي، نيم سايه و نفوذ نور از سوراخ باريك و كوچك را به دست آورد (نظیف، بحوثة وکشوفة البصریه، 48). ملاحظه میشود که ابن هيثم هم از استقرا بهره ميبرد و هم از قياس.
به همت و شايستگي دانشمندان مسلمان بود كه علم شيمي به عنوان علمي كه بر مشاهده و آزمايش استوار است، كشف شد. مسلمانان در پيريزي بنيانهاي اين علم كاملاً روشمند و به دور از خرافات، طالعبيني، تردستي و جادو بودند و آن را از هر گونه مسائل رمزآلود و نمادين و ابهام عاري ساخته و به سوي فرضيههاي علمي، آزمايش، مشاهده اثبات هستي و نيستي يك شيء پيش بردند (مشعل، الدور العربی فی التراث العلمی العالمی، 171). دانشمندان مسلمان براي آزمايش كردن، به ويژه در علم شيمي، از يونانيان نيز مشتاقتر بودند. ويل دورانت ميگويد: «تنها به همت مسلمانان بود كه علم شيمي به عنوان يك علم تجربي ايجاد شد؛ زيرا آنها بودند كه شيوههاي پژوهش علمي را در حوزهاي مطرح ساختند كه يونانيان هيچ اطلاعي در اين زمينه نداشتند» (طویل، العرب والعلم فی عصر الذهبی، 442). روشي كه آنان پايهريزي كردند، روش استقرايي استوار بر مشاهده و آزمايش بود، همانگونه كه از مقياسها و اندازهها و ابزارهايي بهره بردند كه دقتشان را افزايش ميداد و آنها را در ثبت آزمايشها تواناتر ميساخت (همان، 40).
در ادامه به روش علمي جابر بن حيان (161ق) كه از دانشمندان سرشناس اين علم است، ميپردازيم؛ جابربن حيان از جمله دانشمندان شيمي است كه روشي علمي را در پيش گرفت و در پژوهشهاي علمي به كار برد.
مراحل روششناسي جابربن حيان عبارت است از: 1ـ مشاهده، 2 ـ آزمايش و 3ـ فرضيه.
جابر بنحيان در روش علمي خويش بر مشاهدهاي كه همراه با تفكر بود، بسيار حريص و مشتاق بود؛ از اينرو، در اینباره ميگويد: «لازم است كه بداني ما در نوشتههايمان به ويژگيهايي ميپردازيم كه تنها مشاهدهشان كردهايم» (حیان، کتاب الخواص، 232)؛ يعني در اينجا بر مشاهده حسي تأكيد ميكند كه در آن از حواس استفاده ميشود و از آنها به عنوان ابزارهايي مستقيم براي مشاهده بهره ميبرد. جابربن حيان همچنين در يافتههاي خود و در آنچه كه ميشنود، بسيار دقت ميكند و كوركورانه آنها را نميپذيرد. وي ميگويد: «پس از آنكه مطلبي را شنيديم و يا خوانديم و يا برايمان گفته شد و آن را مورد ارزيابي و آزمايش قرار داديم، آنچه درست بود، ميپذيريم، آنچه باطل بود، رد ميكنيم. همچنين يافتههاي خود را با آرای گذشتگان نيز مقايسه ميكنيم» (همان).
جابربن حيان آزمايش را يكي از شرايط اساسي دانش و دانشمندي ميدانست كه به دنبال كشف حقيقت است. وی از آزمايش با واژههاي «دربه» يا «تدريب» به معناي تمرين و آزمايش ياد ميكرد. او ميگويد: «هر كس آزمايش كند، عالم است و هر كس آزمايش نكند، عالم نيست. در هر فن و حرفهاي، آزمايش و تمرين براي تو كافي است. كسي كه آزمايش كند مهارت به دست ميآورد، ولي كسي كه تمرين و آزمايش نداشته باشد، پيشرفت نميكند». (همان، ص464).
فرضيه يا پس از مشاهده و آزمايش مطرح ميشود يا قبل از آنها مطرح میگردد و سپس دوباره با واقعيت مقايسه ميشود تا درستي فرضيه ثابت شود. جابربن حيان در اين باره ميگويد: «با دست و عقلم آن را انجام دادم، بعد آن را بررسي كردم تا به نتيجه رسيد. دوباره آن را آزمايش كردم، باز به همان نتيجه رسيدم.» (همان، ص322)؛ بنابراين، جابربن حيان بين استقرا و استنباط (ارایه فرضیه) ارتباط برقرار كرده است؛ زيرا از عوامل اصلي استقرا، آزمايش است. سپس فرضیه و آنگاه ارزيابي فرضيه و مسائل مربوط به آن و پس از آن، نتيجهگيري را كه عقل آن را انجام ميدهد، پی گرفته است.
قرآن علاوه بر آنكه مشتمل بر آيات علمي است و به تعدادي از حقايق علمي پيش از كشف آنها اشاره كرده است، در مباحث روشي نيز وارد شده و چگونگي كشف حقايق و به عبارت ديگر، روش علمي را مطرح كرده است. اين مقاله متكفل بحث در علوم طبيعي و تجربي بود. البته در ساير علوم نيز راه براي تحقيق و پژوهش باز است. در گذشته و در قرون طلايي پيشرفت مسلمانان، دانشمندان بسياري را ميتوان برشمرد كه از اين روش علمي قرآن تأثير پذيرفتهاند و در سیره علمی خویش، از آزمایش، استقراء، مشاهده و فرضیه بهره بردهاند.
1. ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
2. ابن هيثم، رساله في ضوء القمر، ضمن مجموع الرسائل، حيدر آباد، دكن، 1357هـ ق.
3. بتاني، الزيج الصابي، تحقيق كرلونلينو، رم، 1899م.
4. بیرشک، احمد، زندگینامه علمی دانشوران، تهران، 1369ش.
5. جعفری، یعقوب، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371ش.
6. حيان، جابر، كتاب الخواص، مختارات كراوس، مكتبه الخانجي و مطبعتها، 1354ق.
7. دسوقي، فاروق احمد، استخلاف الإنسان في الأرض، اسكندريه، دار الدعوه، بيتا.
8. رضا، رشيد، تفسیر المنار، ناشر الهيئه العامه للكتاب، 1972م.
9. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
10. طبري، جامع البيان عن تأويل أي القرآن، تحقيق محمود محمدشاكر، مصر، دار المعارف، 1969م.
11. طويل، توفيق، العرب و العلم في عصر الذهبي، ناشر النهضه العربيه، بيتا.
12. عبداللطيف، محمد، التفكير المنطقي، ناشر دارالنهضه العربيه، 1978م.
13. عبده، محمد، الاسلام والنصرانيه مع العلم والمدینه، دار المنار، 1373ق.
14. عشري، عبدالنعيم، تفسير الآيات الكونيه، ناشر النهضه العامه للكتاب، 1985م.
15. فارسي، كمالالدين، تنقيح المناظر لذوي الابصار والبصائر، تحقيق مصطفي حجازي، ناشر الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1984م.
16. فارنتن، بنيامين، العلم الاغريقی، ترجمه احمد شاكر سالم، ناشر المصريه، 1958م.
17. فروغ، عمر، عبقريه العرب فی العلم و الفلسفه، بیروت، المكتبه العلميه، 1952م.
18. مشعل، محمد شاكر، الدور العربي في التراث العلمي العالمي، انتشارات مكتبه الايمان، 1983م.
19. موسوی بجنوردی، کاظم، دایرةالمعارف بزرگ اسلام، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ اول.
20. ندوي، محمد شهابالدين، بين علم آدم و العلم الحديث، مکه، ناشر دار الصحافه، 1986م.
21. نظيف، مصطفي، الحسن بن الهيثم، بحوثه وكشوفه البصريه، ناشر مطبعه نوري، 1942م.